روایت صدثانیهای
آخرین نگاه...
ابوالقاسم محمدزاده
با علیاکبر برای ماموریتی همسفر شدم. به محض اینکه توی ماشین نشستیم قرآن جیبیاش را درآورد و چند آیه از آن را خواند. بعد هم آن را بوسید و قبل از اینکه قرآن را داخل جیبش بگذارد به عکسی که لای صفحه قرآن بود نگاهی انداخت و سپس آنها را در جیبش قرار داد. خندیدم و گفتم؛
-به همین زودی دلتنگ شدی؟
خندید و گفت؛ توی این دنیا یه خدا داریم، یه قرآن و یه همسر....
نمیدانستم این آخرین ماموریت و آخرین نگاه و آخرین تلاوتش را میبینم...
موضوع: شهید علیاکبر حسینپور برزشی، جانشین مخابرات سپاه سوم قدس